یگانه...
حکمت وزیدن باد رقصاندن برگ ها نیست،امتحان ریشه هاست
وقتی قدم به کاشانه قلبم نهادی ، ويرانه اين قلب شکسته را اميدی تازه بخشيدی
وقتی طنين صدايت کاشانه قلبم را پر کرد، روزگار خاکستری و شب های تاريک و خموش زندگی و لحظه های تلخ عمرم را از ياد بردم. و لبهای زيبايت برايم سخن گفت ، زندگی ام رنگ تازه ای به خود گرفت و تازه توانستم اميد را به گونه ای شاعرانه معنا کنم ... آری ای پرنده کوچک قلبم ، در کنار تو بودن و در رويای تو بودن برای من زيباست...
نظرات شما عزیزان:
وقتی چشمانت را که به وسعت دريا بود و به پاکی و زلالی آب بود به من دوختی
Power By:
LoxBlog.Com |